پایان نامه درمورد مدیریت سود-رویکردهای مدیریت سود |
رویکردهای مطالعه مدیریت سود
آلبرشت و ریچاردسون (1990) بر اساس ادبیات موجود، سه رویکرد را برای مطالعه مدیریت سود بر میشمارند که عبارتند از:
1)رویکرد سنتی: برای مطالعه مدیریت سود شامل بررسی رابطه بین انتخاب یک متغیر به منظور دستکاری (مانند هزینه های عملیاتی، اقلام عادی و یا غیر عادی) و تاثیر آن روی سود گزارش شده است. دراین مطالاعات تنها یک متغیر برای بررسی در کانون توجه قرار می گیرد. این موضوع ممکن است موجب انحراف نتایج شود. برخی شرکت ها میتوانند از آن متغیر به تنهایی و یا به همراه سایر متغیرها بهره گیری کنند در حالی که برخی شرکت ها ممکن است اصلا نتوانند ازآن استفاده کنند (حبیب،2005).
2)رویکرد تغییر پذیری سود: ایمهوف (1977) اولین محققی است که برای جداسازی هموارسازی سود تصنعی مدیریت از هموارسازی واقعی وی تلاش کرده است او ادعا می کند که درآمد فروش هر شرکت عملکرد واقعی اقتصادی آن را نشان می دهد و بنابراین در صورت وجود میتواند به منظور هموارسازی واقعی سود بکار گرفته شود. آیمهوف (1977) تاثیر هموارسازی را تنها روی شرکت های مطالعه کرده که نوسات فروش آنها نسبتا زیاد بوده است. پس از وی رایکل (1981) روش او را برای شرکت هایی که تغییر پذیری فروش آنها کم است تصحیح کرد.
3)رویکرد بخشی: رویکرد مشهور دیگر برای مطالعه مدیریت سود بر اساس اندیشه اقتصاد دو بخشی قرار دارد. این فکر، ساختارصنعتی اقتصاد را به دو بخش جدا تقسیم می کند که عبارت است از بخش های هسته و حاشیه، شرکت های بخش هسته اقتصاد، بهره بره وری و سود زیادی را نیز به کار میگیرند. صنایع حاشیه نیز به معیارهای اندازه کوچک، سود و بهره وری و دستمزد کمتر شناخته میشوند. معمولا فرض می شود که شرکت های بخش هسته با عدم اطمینان و ابهام کمتر روبرو هستند و بنابراین به مدیریت سود کمتر نیاز دارند. در حالیکه شرکت های بخش حاشیه، فرصت و موقعیت بیشتری برای هموار کردن جریان های عملیاتی وسود گزارش شده خود دارند.
2-6-3- دیدگاه های مختلف مدیریت سود:
پس از مطالعه مباحث بالا، این سوال در ذهن متبادر میشود که مدیریت سود مفید است یا مضر؟ اساسا در مدیریت سود دو دیدگاه وجود دارد دیدگاه اول که از مطالعات دانشگاهی ناشی میشود بیان می دارد مدیریت سود مفید بوده و به طور بالقوه می تواند محتوای اطلاعاتی سود را افزایش دهد. طرفداران این دیدگاه، عقیده دارند که مدیران با بهره گرفتن از اختیاراتی که در قوانین استانداردهای حسابداری در قالب مدیریت سالم به آنها داده شده، قادرند تا توانایی سود را برای انعکاس هرچه بهتر قدرت سودآوری و ارزش واقعی شرکت بهبود بخشند. در مقابل، عده ای از پژوهش گران عقیده دارند که این اختیارات فرصتی را برای مدیران ایجاد میکند تا سود را برای فریب سرمایه گذاران دستکاری نماید (دیچر،1997وبالسام،2002) بر همین اساس می توان انگیزه مدیران از مدیریت سود را به دو طبقه مجزا و متضاد تقسیم نمود .
2-6-3-1- مدیریت سود کارا: که هدف از آن افزایش کیفیت تهیه اطلاعات برای کمک به استفاده کنندگان برای درک بهتر قدرت سودآوری و وضعیت مالی شرکت است.
2-6-3-2- مدیریت سود فرصت طلبانه: که مدیران این اعمال را فقط برای حداکثرسازی منافع خود و نه سرمایه گذاری انجام می دهند.
2-6-4- مدیریت سود واقعی و تعهدی: اگرچه گستره و میزان پژوهش های صورت گرفته در حوزه ی مدیریت واقعی سود،به اندازه بعد دیگر مدیریت سود یعنی مدیریت اقلام تعهدی نیست، اما با این حال پژوهش ها نشان می دهد مدیران، مدیریت واقعی سود را به مدیریت اقلام تعهدی برای مدیریت سود شرکت خود ترجیح می دهند. برخلاف مدیریت سود مبتنی بر اقلام تعهدی، مدیریت واقعی سود مستقیما بر جریان های نقدی عملیاتی تاثیر میگذارد و ارزش شرکت را در بلند مدت کاهش می دهد. اقلام تعهدی سود از یک سو به مدیریت اجازه می دهد تا سود را طوری محاسبه کند که گویای ارزش واقعی بنگاه اقتصادی باشد واز سوی دیگر این اقدام به مدیران اختیار میدهد تا از انعطاف پذیری روشها و اصول پذیرفته شده حسابداری سود استفاده کرده و محتوای اقتصادی سود را محدود کنند.ذی نفعان خارج از شرکت مانند سرمایه گذاران و اعتبار دهندگان نمی توانند به طور مستقیم این رفتار فرصت طلبانه مدیران را کنترل کنند. شرکت هایی که فرصت های سرمایه گذاری بالایی دارند لازم است رفتار مدیریت را از طریق حسابرسی کنترل کنند تادر نتیجه به مالک شرکت اطمینان داده شود که مدیریت شرکت به نحوی فرصت طلبانه رفتار نخواهد کرد. طوری که در نتیجه، در شرکت هایی با فرصت های بالای سرمایه گذاری حسابرسی با کیفیتی بالاپدید خواهد آمد از طرفی دیگر شرکت های دارای فرصت های سرمایه گذاری بالا، در مدیریت اقلام تعهدی انعطاف پذیری بیشتری از خود نشان میدهند و لذا به داشتن مدیریت بر سود متمایلند.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 11:12:00 ق.ظ ]
|