ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمــان و دگــران وای به حال دگـران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هرچه آفاق بجویند کران تــا بــه کـران

می روم تا که به صاحبنظـری باز رســم محــرم ما نبـــود دیـدة کوتــه نظــران

دل چون آینة اهـل صفــا می شکننــد که ز خود بی خبرند این ز خدا بی خبران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود لاله رویا، تو ببخشای به خونین جــگران

(شهریار، 1386: 337)

پس از شکست در عشق و انصراف از ادامة تحصیل، زندگی شاعر وارد مرحلة دیگری می شود و فراز و نشیب گوناگونی را پشت سر می گذارد. ابتدا در سال 1310 به استخدام ادارة ثبت املاک در می آید و بعد از آن به مشهد و نیشابور منتقل می شود. در همین ایّام با کمال الملک نقّاش معروف که او نیز دچار رنج تبعید وغربت است ملاقات می کند و مثنوی «زیارت کمال الملک» به همین مناسبت سروده می شود.

در مشهد نیز شاعر به محافل ادبی رفت و آمد می کند و با ادبیانی مانند محمود فرخ، گلشن آزادی، میرزا رضا خان عقیلی و … آشنا می شود و در انجمن ادبی شاهپور نیز شرکت می کند.

پایان نامه

شاعر که مدتی از غم عشق فراغت حاصل کرده است، بعد از گذشت سه سال دچار رنج روحی دیگری می­شود،در سال 1313 پدر و تکیه گاه خود را از دست می دهد و سرپرستی خانوادة خود و برادرش را بر عهده می گیرد.

در پی این حوادث بار دیگر به تهران باز می گردد وبه ناچار به خدمت دولتی (شهرداری وبانک کشاورزی) مشغول می شود، کاری که پیوسته به آن اعتراض دارد و از آن شکایت می کند.

چه کنم شاعر آفریدستــم کــاردیــگر نیاید از دستــم

کارغیر هنر نه کار من است هرکسی مرد کار خویشتن است

(شهریار،1386: 666)

ودر جای دیگر خودرا شیر بیشۀ هنر می داند.

من هنر پیشه ام چه کار کنم شیر این بیشه ام چه کار کنم

خدمت من اداره رفتـن نیست مهملی گفتن وشنفتن نیـست

من به کار حساب مرد، نیم بلکـه با این حســاب مردنیم

(شهریار،1386: 667)

شهریار در سال 1331 به تصویب نخست وزیر وقت از خدمت دولت معاف می گردد و بار دیگر گرفتار اندوه از دست دادن مادرش می شود. به ناچار به تبریز باز می گردد وپس ازآن در 48سالگی با یکی از خویشاوندان خود ازدواج می کند و صاحب سه فرزند می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...