فعال­سازی رفتاری می ­تواند برای پاسخ به محرک­های نو (جدید) به کار رود؛ یا برای پاسخ به علائم وجود پاداش در محیط فعال شود و یا پاسخ فعال شده­ای برای رهایی از تنبیه باشد. ‌بنابرین‏ تفاوت­های فردی در چنین قابلیتی در شکل اول نوجویی نامیده می­ شود. نوجویی بالا با رفتارهای هیجان­انگیز و به طور بالقوه خطرناک رابطه دارد همچنین افرادی با نوجویی بالا از نظر احساسی متغیر، هیجان محور، کنجکاو، ماجراجو، دست و دلباز و مشتاق هستند و افرادی با نوجویی پایین؛ دارای خلقی یکنواخت، بی­تفاوت نسبت به تغییرات، منظم و باقاعده و صرفه­جو هستند. در شکل دوم، پاسخ یا رفتار برای وجود علایم پاداش فعال می شود که به آن پاداش­وابسته می­گوید؛ تفاوت­های فردی در تداوم پاسخ پس از قطع پاداش را هم در همین گروه قرار می­دهد، افراد دارای نمره­ی بالا در بعد پاداش وابستگی علاقه­ زیادی به پاداش­های اجتماعی، حمایت عاطفی و روابط اجتماعی پایدار از خود نشان می­ دهند، تا بدین وسیله رفتارهای ویژه خود را حفظ و نگهداری کنند؛ همچنین آن ها افرادی دل­رحم، گرم و حساس هستند و نمره­ی پایین در پاداش­وابستگی مشخصه افرادی با ویژگی­هایی چون اهل­عمل، سرسخت، سرد، خودمحور و دارای باورداشت­های منطقی ‌می‌باشد. سومین سامانه­ی بازداری رفتاری در ارتباط با پاسخ به محرک­های تنبیه یا علائم در میان نبودن پاداش است که در هنگام بروز چنین علایمی در محیط فعال می­گردد؛ ‌بنابرین‏ تفاوت­های فردی را که با قابلیت وقفه یا بازداری رفتاری مرتبط می­گردد، آسیب­پرهیزی نامیده است، آسیب­پرهیزی بالا باعث عدم اطمینان و محافظه ­کاری، کم­رویی، مایوسی و منفعلی می­ شود و ‌می‌توان انتظار روان­رنجورخویی بالا را داشت، اما سطح پایین آسیب­پرهیزی باعث جامعه­پذیری و معاشرت­پذیری، راحتی و خوشبینی، خوش­مشربی، با انرژی و پرتحرکی می­ شود که با ویژگی برون­گرایی رابطه دارد. بدین ترتیب در قسمت سرشت، کلنینجر این سه بعد را که هر یک دارای چهار مقیاس فرعی هستند معرفی نمود و بعد چهارم را که فاقد زیرمقیاس است، پایداری (یا پشتکار) نامید، افراد با نمره بالا در این بعد به سرسختی، سختکوشی، و مصمم بودن و سازندگی گرایش دارند و افراد با نمره­ی پایین در این بعد به راحتی در مواقع ناکامی و انتقاد و مواجه با مانع دلسرد می­شوند، با انجام اعمال روزمره­ی خود راضی هستند و بندرت برای انجام کارهای بزرگتر و بهتر تلاش ‌می‌کنند (حق شناس، ۱۳۸۸).

ب) نظریه منش:

 

از نظر کلنینجر مدل سرشت با ابعاد چهار گانه، طرحی را برای تفکیک انواع مرسوم اختلالات شخصیت ارائه می­دهد اما نمی­تواند وجود و یا عدم اختلال شخصیت را محرز و قطعی نماید (کلنینجر و همکاران، ۱۹۹۳). از دیدگاه این نظریه، منش شناسی شخصیت به تفاوت­های بین فردی در پندارهای مربوط به خویشتن و به اهداف و ارزش­های فردی اشاره دارد.

 

در واقع سرشت انسانی تفاوت­های فردی در واکنش­های هیجانی خودکار و عادتی را پی­ریزی می‌نمایند در حالی که انواع منش و خودپنداری­ها اهمیت و معنای تجربه ­های جاری را مشخص می­نمایند و از این طریق واکنش­های هیجانی را هم تحت تاثیر قرار می­ دهند. کلنینجر (۱۹۹۴) سه بعد را برای منش در نظر ‌می‌گیرد؛ او در این مجموعه بعد خودراهبری بر پایه­ پنداشت از خویشتن را به عنوان یک فرد مستقل که دارای زیرمجموعه­های وحدت، احترام، عزت، تاثیربخشی، رهبری و امید است، تعریف ‌کرده‌است، در واقع نمره بالا در خودراهبری نشان­دهنده مسئولیت­ پذیری، کاردانی و هدفمندی در زندگی است خودراهبری بالا همچنین به امیدها و خواسته­ های افراد نظم می­دهد و می ­تواند قویاً با بهزیستی اجتماعی، روانی و جسمانی مرتبط باشد؛ اما نمره­ی پایین در این بعد بیشتر احتمال دارد نشان­دهنده اختلال­های شخصیتی باشد و با نابالغی و ضعف ، خستگی و بی­اثری، بی­هدفی، درماندگی، وظیفه­نشناسی و بی‌مسئولیتی مشخص شده است. همچنین بعد همکاری بر پایه­ پنداشت از خویشتن به عنوان بخشی از جهان انسانی و جامعه قرار دارد که از آن حس اجتماعی، رحم و شفقت، وجدان و تمایل به امور خیریه مشتق می­گردد؛ سطح بالای همکاری باعث ویژگی­هایی چون دلسوزی، حمایتگری، قدرت تحمل زیاد، توانایی بسیارخوب در کار گروهی، منصف و از خدمت کردن به دیگران لذت می­برد. سطح پایین همکاری ممکن است به معنی خودداری، کم­تحملی، فرصت طلبی، سادگی، ناهماهنگی، یا حتی مردم­گریزی و دارای دیدگاه مردم گریزی باشد و می ­تواند به ارتباط بین­شخصی ضعیف و حمایت اجتماعی پایین منجر شود. علاوه بر این دو بعد، بعد خودفراروی بر پایه­ مفهوم از خویشتن به عنوان بخشی از جهان پیرامون و منابع آن مطرح شده است که با پندارهای حضور رازگونه، ایمان مذهبی، متانت و صبوری بیان گردیده است؛ خودفراروی بالا؛ به معنای رشد فراشخصی، بالا بودن هوش هیجانی و روحیه­ی معنوی افراد، روراستی، صبوری است و همچنین افرادی با نمره­ی خودفراروی پایین؛ افرادی مغرور، بی­صبر و ناشکیبا، خودآگاه و مادی­گرا و ناراضی می­باشند (حق شناس، ۱۳۸۸). به بیانی دیگر، ویژگی­های شخصیتی منش تحت تاثیر اختیار، قصد و برداشت فرد از تجربه و رویدادها می­باشند. تفاوت­های فردی در جنبه­ های منش، به درجاتی تحت تاثیر یادگیری­های اجتماعی، فرهنگی و رسش و بلوغ در طی مراحل زندگی قرار دارند. منش شامل دریافت­های منطقی درباره خود، دیگران و دنیا است و بیشتر ویژگی­هایی را شامل می­ شود که تحت تاثیرعوامل محیطی در ساختار شخصیتی فرد پدید می ­آید (کلنینجر و شوراکیک[۶۸]،۲۰۰۵).

بنا بر این نظریه افراد می ­توانند دارای سرشت­های مشابه باشند اما در ویژگی­های منشی با یکدیگر تفاوت کنند. از نظر مصنفین آزمون، هریک از این ابعاد در تعامل با دیگر ابعاد، شیوه ­های سازگاری و انطباق فرد را با تجربه­ها تعیین می­ نماید و همچنین آسیب­پذیری فرد به اختلالات هیجانی و رفتاری نیز از همین تعاملات منشاء ‌می‌گیرد (کلنینجر ۱۹۸۷ و ۱۹۹۱).

 

تا اینجا نظریه ­هایی در خصوص موفقیت شغلی و شخصیت گفته شد، حال به الگوها و نظریه ­هایی می­پردازیم که تلفیقی از هر دو مقوله است.

 

۲-۱۰ الگوهای تناسب شغل با شخصیت

 

ارزش و اهمیت مدیر در بعد رفتار فردی در این ‌می‌باشد که با شناخت دقیق شخصیت و کاربرد آن در سازمان، تفاوت بین شخصیت­ها را تشخیص داده و مکانیسم تناسب شغل با شخصیت را تعریف می­ نماید. بطورکلی تردیدی نیست که اگر فرد از نظر شخصیت با نوع کاری که باید انجام دهد سازش داشته باشد، عملکرد بهتری خواهد داشت و نسبت به کار خود رضایت بیشتری حاصل می­ کند. گذشته از این، هماهنگی بین شخصیت و نوع کار، مزایای دیگری هم در بر دارد. برای مثال، اگر مدیر سازمان فرد را از نظر شخصیتی بشناسد و ابعاد درونی او را مورد کارشناسی قرار دهد به بهترین شکل قادر خواهد بود که رضایت فرد و سازمان را تامین نماید.

 

در اینجا الگویی در خصوص کاربرد شخصیت که به تناسب شخصیت با شغل مربوط می‌باشد اشاره می‌گردد.

 

۲-۱۰-۱ الگوی مایرز- بریگز

 

مراحل به کارگیری الگوی کاربردی مایرز- بریگز[۶۹] در خصوص تناسب نوع شخصیت و شغل، با ارائه مقدمه­ای ‌در مورد شکل­ گیری الگوی مذبور به شرح زیر مطرح شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...