عارف پخته ای که سراسر جهان را اعضای یک پیکر می داند جوهر فکر خود را در گفتار شیخ می یابد:

«بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار»

(خطیب رهبر، 1373،ص79)

و بالاخره

مرد سیاست پیشه ی کارآزموده برای اخلاق و مملکت داری گفتار استاد را باز می خواند:

«مزن تا توانی بر ابرو گره که دشمن اگر چه زبون دوست به

اگر پیل زوری و گر شیر جنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ

چو دست از همه حیلتی بر گسست حلال است بردن به شمشیر دست

نخواهی که ضایع شود روزگار به ناآزموده مفرمای کار

سواری که بنمود در جنگ پشت نه خود را که نام آوران را بکشت

پایان نامه

دو کس پرور ای شاه کشور گشای یکی اهل رزم و دوم اهل رای»

(دبیرسیاقی،1380،ص212)

«باری از کوچکترین کودک دبستان که تازه لب باز می کند تا بزرگترین پیر سالخورده که در عالم عشق حق و فناء به سر می برد، همگی زیر نفوذ ادبی و در سایه ی افکار آن گوینده بزرگوارند».

(همایی، جلال الدین، 1369، صص 366-366)

آری سعدی یک نفر بود امّا به چند زبان سخن رانده و سحر کلامش در جان ها اثر نموده و یادگار و ماندگار مانده است در پایان نامه ی حاضر تلاش شده در حدّ توان گوشه ای از هستی لایتناهی و قطره ای از اقیانوس معرفت شیخ توضیح داده شود . «تا چه قبول و افتد و چه در نظر آید.»

1-1- بیان مسأله

حکومت و کشورداری و آیین شهریاری برای رسیدن به جامعه ای ایده آل و آرمانی و انسانی از دیرباز در سرزمین کهن ما رونق ویژه ای داشته است. شیخ اجل سعدی شیرازی به عنوان شاعری توانمند و نویسنده ای زبر دست که قسمت اعظم از زندگی حدوداً یک سده خویش را در سفربوده وهمچنین از روزگار تولددر خانواده ای که نشست وبرخاست با دربار داشته ، باسواد بودندوبه قول خود سعدیهمه قبیله ی من عالمان دین بودندونظر به اینکه عموم نوشته های سعدی ( علیهِالرَحمـة) نکات حکمت آمیز در قالب داستان وپند واندرز بوده وقسمتهای قابل توجّهی از آثار خویش را نیز به آیین حکومت ومملکت داری اختصاص داده است . از جمله در باب اول گلستان ،در سیرت پادشاهان به تفصیل در این باب سخن رانده برای مثال:

«انوشیروان عادل گفت: از روستائیان نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود ودهخراب نگردد و گفت: بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده

«اگر ز باغ رعیّت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ»

(خطیب،1373 ،ص105)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...